سهی اندیش را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:

 

رابطه دلبستگی و عزت نفس

 

دلبستگی عاملی مهم در تعیین عزت نفس است ، که پایه و اساس آن در کودکی شکل میگیرد.

 

تعریف : دلبستگی پیوند عاطفی عمیقی است که با افراد خاص برقرار می کنیم که باعث میشود از تعامل با آنها لذت ببریم و هنگام اضطراب در کنار آنها حس آرامش داشته باشیم. دلبستگی با وابستگی متفاوت است. بدین شرح که در وابستگی وجود شخص به دیگری وابسته است. چون فرد احساس ناایمنی میکند به شخصی وابسته میشود، ولی پیوند عمیق عاطفی ندارند.

واژه دلبستگي را نخستين بار بالبي در مورد پيوند مادر- كودك به كار گرفت. از نظر بالبي دلبستگي كودك به مادر تنها جهت برآورده شدن نيازهاي تغذيه‌اي نمي‌باشد.

انواع دلبستگی

در مجموع چهار نوع دلبستگی وجود دارد:

١.دلبستگی ایمن: کودک والد خود را به عنوان تکیه گاهی ایمن میبیند. وقتی از والد جدا شود ممکن است گریه کند ولی بعد از تماس با وی آرام میشود، و والد خود را برغریبه ترجیح میدهد.

٢.دلبستگی دوری جو: کودکانی که این نوع دلبستگی را دارند بین غریبه و والد خود تمایزی قائل نمیشوند. وقتی که در کنار والد هستند به او بی اعتنایند و خیلی به وی نمی چسبند.

٣.دلبستگی مقاوم: قبل از جدایی از والد به وی میچسبد، و وقتی او را ترک می کند عصبانی می شود ولی  با پرخاشگری واکنش نشان میدهد ، او را هل میدهد،و... .این کودکان به راحتی آرام نمی شوند.

٤.دلبستگی سردرگم/اشفته: این حالت بیشترین ناایمنی را شامل میشود. کودک رفتارهای متضاد و سردرگم نشان میدهد. وقتی درکنار والد هستند هیجان سطحی دارند و حتی جلوه ی صورتشان بهت زده است.

 

رویکرد روان کاوی در لبستگی فرزند-مادر:

 بر حسب نظريه روان تحليل‌گري، اولين موضوع عشق هر فرد مادرش است. نوزاد نمي‌تواند خود را از ديگران تشخيص دهد، او هيچ تجسمي از مادرش به عنوان يك فرد ندارد. شناسايي مادر با يك فرايند تدريجي انجام مي‌شود. تصور مي‌شود نخستين تجسم‌هاي كودك راجع به اشيايي هستند كه به او رضايت مي‌دهند و در عين حال موقتاً از نظر او غايب هستند؛ از جمله پستا‌ن‌هاي مادر يا پستانك، شخص مادر يا قسمت‌هايي از بدن خود كودك. نظريه اريكسون اين فرض پايه‌اي را حفظ كرده است كه كنش‌هاي متقابل اوليه بين مادر و فرزند كيفيت خاصي دارد كه براي رشد اوليه كودك لازم است؛ ولي اين نظريه‌پرداز بر پيامدهاي مراقبتي كه با مهر و محبت و رفتاري آرام و اطمينان بخش همراه باشد تاكيد بيشتري دارد تا بر عملكردهاي بيولوژيكي مانند تغذيه كودك يا آداب توالت رفتن او؛ مثلاً اريكسون متذكر شد كه آنچه از لحاظ رشد در دوران شيرخوارگي مهم و حساس تلقي مي‌شود اين است كه در كودكان نسبت به فردي ديگر نوعي احساس اطمينان ايجاد مي‌شود. كودكاني كه درمراحل پرورشی، تجارب رضايت بخشي داشته‌اند، اين اولين مرحله رشد را با موفقيت مي‌گذرانند. اگر غير از اين باشد، به ديگران احساس عدم اطمينان خواهند كرد .

رویکرد رفتارگرایی در لبستگی فرزند-مادر: از نظر رفتارگرايان آنچه نيازهاي بيولوژيكي كودكي را ارضا مي‌كند (يعني سائق را كاهش مي‌دهد) «تقويت كننده اوليه» ناميده مي‌شود مثلاً غذا براي كودك گرسنه تقويت كننده اوليه محسوب مي‌شود. افراد و اشيايي كه به هنگام كاهش سائق حضور دارند از طريق تداعي با تقويت كننده اوليه «تقويت كننده ثانويه» ناميده مي‌شود

از اين نظر مادر كودك به عنوان منشاء هميشگي تامين غذا و آسايش، تقويت كننده ثانويه محسوب مي‌شود. بنابراين كودك نه فقط به هنگام گرسنگي و درد به دنبال او است؛ بلكه در مواقع بسيار ديگري نيز وابستگي عمومي خود را به او نشان مي‌دهد.

در همين راستا نظريه‌پردازان رفتارگرایی فرض براين دارند كه شدت وابستگي كودك به مادر بستگي دارد به اين كه مادر تا چه حد نيازهاي كودك را تامين مي‌كند؛ يعني مادر تا چه اندازه وجودش با لذت و كاهش درد و ناراحتي همراه است .

 

اگرچه مبنای دلبستگی در کودکی و سالهای اولیه شکل میگیرد اما تاثیر مهمی دربزرگسالی دارد.

بالبي در نظريه دلبستگي خود به فرضيه فرويد اشاره مي‌كند كه رابطه نوزاد- والد نمونه‌اي نخستين براي روابط عاشقانه  بعدي در بزرگسالي است

بالبي معتقد است دلبستگي در رابطه والد و كودك به رابطه عاشقانه بزرگسالي فرد انتقال مي‌يابد و مي‌تواند بر رفتار، شناخت و هيجانات، در هر زماني از زندگي، از نوزادي تا بزرگسالي تاثير بگذارد. به همین دلیل افرادی که دلبستگی ایمن را تجربه کرده اند در بزرگسالی شخصیتی سالم دارند و همچنین عزت نفس بالایی دارند.

عوامل مؤثر بر دلبستگي ايمن

چه عواملي مي‌توانند بر دلبستگي ايمن تأثير بگذارند؟ پژوهشگران پنج عامل تأثيرگذار مهم را معرفي كرده‌اند كه مي‌توانند بر ايمني دلبستگي تأثير بگذارند.

فرصت برقرار كردن رابطه نزديك:

در صورتي كه يك بچه فرصت برقراري رابطه عاطفي با والد را نداشته باشد چه پيش مي‌آيد؟ مطالعاتي كه در مورد نوباوگان پرورشگاهي انجام شده نشان مي‌دهد كه اين نوباوگان به رغم رفتار شاد و معاشرتي قبل از جدايي، پس از جدايي با گريه كردن، كناره‌گيري از محيط، كاهش وزن و مشكل درخواب واكنش نشان دادند.

زماني كه اين كودكان به فرزندي پذيرفته شدند بسياري از آن‌ها توانستند با والد خوانده‌هايشان پيوند عميقي برقرار كنند و اين نشان مي‌دهد كه اولين پيوند دلبستگي مي‌تواند در اواخر 4 تا 6 سالگي ايجاد شود. اما اين بچه‌ها در دوره كودكي و نوجواني مشكلات عاطفي و اجتماعي زيادي مانند تمايل زياد به جلب توجه بزرگسالان، صميميت افراطي نسبت به بزرگسالان ناآشنا و ضعف در رفاقت نشان دادند.

كيفيت پرستاري:

پاسخ‌دهي بي‌درنگ، منظم و مناسب مادران به علايم نوباوگان و نگهداري محبت‌آميز آن‌ها، با ايمني دلبستگي ارتباط دارد. نوباوگان دلبسته ناايمن مادراني دارند كه تماس جسماني را دوست ندارند، به طور نامناسبي با آن‌ها برخورد مي‌كنند، به صورت يكنواخت و گاهي منفي، رنجيده و طرد كننده با آن‌ها برخورد مي‌كنند.

نوباوگان دلبسته اجتنابي در مقايسه با نوباوگان دلبسته ايمن از پرستاري بيش ازحد تحريك كننده و مزاحم برخوردارند. براي مثال، مادر آن‌ها ممكن است زماني كه آن‌ها به خواب رفته‌اند و يا سرگرم كار ديگري مي‌باشند، با تمام نيرو با آن‌ها حرف بزند. به نظر مي‌رسد اين نوباوگان با دوري ‌كردن از مادر از تعامل خسته كننده مي‌گريزند.

نوباوگان مقاوم، معمولاً پرستاري بي‌ثبات را تجربه مي‌كنند. مادر آن‌ها نسبت به علايم بچه بي‌اعتنا است. اما وقتي بچه شروع به كاوش مي‌كند، آن‌ها با منحرف كردن توجه او به سمت خودشان در كاوش وي مداخله مي‌كنند. در نتيجه، اين بچه‌ها بيش از حد وابسته‌اند و از درگير شدن مادر عصباني مي‌شوند. بدرفتاري با كودكان و بي‌توجهي به آن‌ها با هر سه نوع الگوي دلبستگي ناايمن ارتباط دارد.

ويژگي‌هاي كودك:

چون، دلبستگي، حاصل رابطه‌اي دو نفره است. ويژگي‌هاي نوباوه مي‌تواند بر سهولت برقراري ارتباط تأثير گذارد. عواملي نظير زودرس، عوارض زايمان و بيماري نوزاد، پرستاري را براي والدين سخت‌تر مي‌كنند. چنانچه والدين براي پرستاري از نوباوه‌اي كه نيازهاي خاصي دارد وقت و تحمل كافي داشته باشند و فرزند آن‌ها دچار بيماري خاص و شديدي نباشد، رشد دلبستگي را بخوبي پشت سر مي‌گذارند.

شرايط خانوادگي:

الگوهاي واقعي دروني، خاطرات بازسازي شده‌اي هستند كه عوامل متعددي از جمله تجربيات رابطه در روند زندگي، شخصيت و رضايت فعلي از زندگي بر آن تأثير مي‌گذارند. در نتيجه بزرگسالاني كه پرورش ناخوشايندي داشته‌اند محكوم نيستند كه والدين بي‌عاطفه‌اي شوند بلكه نحوه‌اي كه والدين كودكي خود را در نظر مي‌گيرند، توانايي آن‌ها در گنجاندن جديد در الگوهاي واقعي دروني‌شان، كنار آمدن با رويدادهاي ناگوار زندگي و فكر كردن به والدينشان به صورت محبت‌آميز و با گذشت، بر نحوه‌اي كه فرزندان خود را بار مي‌آورند تأثير به مراتب زيادي دارد.

خلق و خوي كودك:

همه روانشناسان در اين نكته توافق دارند كه پاسخدهي مراقب به كودك، عامل اصلي تكوين رفتارهاي دلبستگي در كودك است. در اين مورد آنان توجه خود را معطوف به خلق و خوي فطري كودك كرده‌اند. براي مثال خلق‌ و خويي كه بعضي از شيرخوارگان را در گروه ملايم قرار مي‌دهد شايد در عين حال سبب شود آن‌ها به ميزان بيشتري از دلبستگي ايمن برخوردار باشند تا كودكاني كه خلق و خوي آن‌ها از نوع دشوار است. در واقع پاسخ والد به كودك غالباً تابعي از رفتار خود كودك است. براي مثال مادران كودكان دشوار، وقت كمتري صرف بازي با آن‌ها مي‌كنند. الگوهاي دلبستگي ممكن است منعكس كننده تعامل بين خلق و خوي كودك و پاسخدهي والدين باشد.

 

فهرست منابع:

١. روان‌شناسي رشد- نوبسنده، لورابرك- ترجمه ، سيد محمدي، يحيي

2. رشد و شخصیت کودک- نویسنده ، پاول هنری ماسن- ترجمه ، مهشید یاسایی.

3. پیشگامان روانشناسی رشد- نویسنده ، ویلیام سی کرین- ترجمه ، فربد فدایی

 

گردآورنده : شکوفه عباس کمردی ( دانشجوی کارشناسی مشاوره و راهنمایی)