سهی اندیش را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:

 

افسردگی چیست؟ (تعریف)

 

افسردگی متداول ترین نوع اختلال نوروتیک یا روانی است . حالتی از خلق پایین و بی میلی به فعالیت یا بی تفاوتی ، که بر افکار، رفتار، احساسات و شادکامی شخص تاثیر می گذارد.

 

 

افسردگی به قدری شایع هست که لقب سرماخوردگی روانپزشکی گرفته است و حدود 20%  بزرگسالان را در کام خود می کشد. این اختلال تک عاملی نبوده و از تعامل چند عامل مختلف ژنتیک و محیطی حاصل میشود. طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی(WHO)، افسردگی احساس غم پایدار و کاهش تمایل به انجام کارهایی است که بصورت معمول از آن لذت می بریم، ونیزکاهش انگیزه انجام امور روزمره که حداقل به مدت دو هفته بطول انجامد. همچنین فرد افسرده ممکنست برخی از  احساسات مثل: غم، اضطراب، پوچی، ناامیدی، بی حمایتی، بی ارزشی، احساس گناه، خواب و یا اشتهای مختل، احساس خستگی و ضعف در تمرکز را تجربه کند. علائم متفاوت  دیگر مثل پرخوری، ناتوانی دربه خاطر سپردن جزئیات یا تصمیم گیری، مشکلات رابطه ای، درد جسمانی، مشکلات گوارشی و درکل کاهش انرژی نیز وجود دارد. در حالت بسیار شدید، افسردگی می تواند منجر به اقدام به خودکشی شود. . 
به طور کلی افسردگی به حالاتی از خُلق گفته می‌شود مانند: بی‌روحیه بودن، بی‌توان بودن، احساس فقدان، نومیدی و بیهوده بودن که از بی‌رغبتی و بد بینی حکایت می‌کند و شوق، شادی و خوش بینی به عنوان نمونه‌های متضاد آن است .
به طور کلی افسردگی به نوعی رفتار گفته می‌شود که صاحب آن با فرو رفتن در خود و بی‌توجهی یا کم توجهی به محیط اطراف و دیگران مشخص می‌شود. ادوارد بیبرینگ در تعریف افسردگی چنین می‌گوید: افسردگی را می‌توان بیان عاطفی از حالت درماندگی، ناتوانی خود بدون در نظر گرفتن آنچه باعث شکست مکانیزم مربوط به احترام به خود گردیده، تعریف نمود. همچنین اظهار می‌دارد که افسردگی ممکن است در نتیجه عدم توانائی در انکار جنبه‌های تهدید کننده محیط بوجود آید. در روانپزشکی افسردگی را تغییر خلق در جهت غمگینی می‌دانند، با تغییر خلق و متناسب با آن روند و محتوی اندیشه و طرز رفتار و کیفیت واکنش‌ها نیز تغییر یافته، اندوهبار می‌گردد.
فارز درباره مفهوم افسردگی می‌گوید: افسردگی ممکن است نمایانگر وضعی باشد که در آن برای فرد محقق می‌شود که همه راه‌های دست یافتن به هدف‌های با ارزش بر او بسته است .

لیختنبرگ(lichtenberg) افسردگی را به احساس نومیدی در نیل به اهداف مشخص تعریف کرده است. وی این نومیدی را بیشتر محصول کمبودهای شخصی شناخته است. در سال 1967 بک(beck) افسردگی را چنین تعریف کرد: افسردگی اصطلاحی است که به مجموعه رفتارهائی اطلاق می‌شود که عناصر مشخص آن کندی در حرکت و کلام است. گریستن، غمگینی، فقدان پاسخ‌های فعال، فقدان علاقه، کم ارزشی، بی‌خوابی و بی‌اشتهائی از دیگر علائم آن است. اخوت افسردگی را به طور خلاصه عبارت از احساس بیمارگونه غم و اندوه با درجاتی از رکود واکنش می‌داند. لینفوردیس(lynfvrdys)، بیان می‌دارد که افسردگی بیماری ای است که خصوصیات اول و عمده آن تغییر خلق است و شامل یک احساس غمگینی است که از یک نومیدی خفیف تا احساس یأس شدید ممکن است نوسان داشته باشد. این تغییر خلق نسبتاً ثابت و برای روزها،‌ هفته‌ها و سال‌ها ادامه دارد. همراه این تغییر خلق، تغییرات مشخصی در رفتار، نگرش، تفکر، کارآیی و اعمال فیزیولوژیک وجود دارد.
در مجموع افسردگی یک بیماری روانی با جنبه های زیستی، روانی و اجتماعی است که علل، نشانه ها و درمانهایی دارد و فرد مبتلا به راحتی از آن خلاصی ندارد. چه تحت درمان باشد و چه نباشد، اختلال میتواند بدتر شود یا برگردد.

 

انواع افسردگي

به منظور اينكه مناسبترين و موثرترين درمان  افسردگي صورت گيرد، ميبايستي علائم آن  شناسايی شود. اما بايد بدانيم كه افسردگي به اشكال و انواع مختلفي ديده مي شود و تازه هر نوع آن، نشانه ها، علل و درمانهاي متفاوتي دارند. لذا به دسته بندي انواع آن می پردازیم:

افسردگي اساسي  يا ماژور

در اين  اختلال، نشانه هاي افسردگي بيش از دو هفته و در تمام روز و ماهها پايدار ميماند. نشانه هاي اين نوع افسردگي كاملا فرد را متمايز از زماني مي كند كه مبتلا نبوده، به اين معني كه او را در حيطه هاي شغلي روابط  فردي و رفتارهاي اجتماعي ناتوان می كند. خطر خودكشي نيز در اين نوع افسردگي افزايش مي يابد.

  ملاکهای افسردگی اساسی

الف) حداقل پنج تا از علایم زیر همزمان در یک دورهٔ حداقل دو هفته‌ای وجود داشته باشد و نشانهٔ تغییری در کارکرد قبلی باشد؛ حداقل یکی از علایم یا (۱) خلق افسرده باشد، یا (۲) بی علاقگی و بی لذتی.

  • نکته: علایمی را که به وضوح از بیماری طبی عمومی ناشی شده است و نیز هذیانها و توهمهای ناهماهنگ با خلق را منظور نکنید.
  1. خلق افسرده دراکثر اوقات روز و تقریباً همه روزها، چه طبق گزارش خود بیمار از احساس ذهنیش (مثلاً احساس کند غمگین است، یا احساس پوچی کند)، چه طبق مشاهدهٔ دیگران (مثلاً بگویند گریان به نظر می‌رسد). نکته: در اطفال و نوجوانان می‌تواند به صورت خلق تحریک پذیرباشد.
  2. کاهش واضح علاقه‌مندی یا لذت بردن از همه یا تقریباً همهٔ فعالیت‌ها، اکثر اوقات روز و تقریباً همه روزها (چه طبق گزارش خود بیمار از احساس ذهنیش، چه بنا بر مشاهدات دیگران).
  3. کاهش چشمگیر وزن بدون اجرای برنامه (رژیم) خاصی برای لاغری، یا افزایش وزن (مثلاً تغییر وزن بدن بیش از پنج درصد در عرض یک ماه)، یا کاهش یا افزایش اشتها تقریباً همهٔ روزها. نکته: در کودکان نرسیدن به وزن قابل انتظار را باید در نظر گرفت.
  4. کم خوابی یا پر خوابی به طور تقریباً هر روزه.
  5. سرآسیمگی یا کندی روانی-حرکتی در تقریباً همه روزها (برای دیگران مشهود باشد، نه اینکه فقط خود بیمار احساس ذهنی بی قراری یا کند شدن را گزارش کند).
  6. احساس خستگی یا از دست دادن انرژی تقریباً همه روزها.
  7. احساس بی‌ارزشی یا احساس گناه مفرط یا نا متناسب (که حتی ممکن است هذیانی باشد) تقریباً هر روز (صرف ملامت نفس یا احساس گناه به خاطر بیمار بودن کافی نیست).
  8. کاهش قدرت تفکر یا تمرکز، یا احساس بلاتصمیمی، تقریباً هر روز (چه طبق گزارش بیمار از احساس ذهنی خود، چه بنا بر مشاهده دیگران).
  9. افکار عود کننده دربارهٔ مرگ (نه فقط ترس از مردن)، فکر مکرر خودکشی بدون هیچ نقشه خاصی، اقدام به خودکشی، یا داشتن نقشه‌ای معین برای انجام خودکشی.

ب) علایم مذکور واجد ملاک‌های دوره مشترک نباشد.

پ) علایم از نظر بالینی رنج و عذاب چشمگیری برای بیمار ایجاد کرده باشد و یا کارکردهای او را در حوزه‌های اجتماعی، شغلی، یا سایر حوزه‌های مهم زندگی مختل کرده باشد.

ت) علایم ربطی به اثرات جسمی مستقیم یک ماده (مثلاً ماده‌ای که مورد سوء مصرف قرار می‌گیرد، یا دارو) یا یک بیماری طبی عمومی (مثل کم‌کاری تیرویید) نداشته باشد.

ث) داغدیدگی، توجیه بهتری برای علایم نباشد، یعنی به دنبال از دست رفتن فرد محبوب، علایم بیش از دو ماه طول کشیده باشد، یا مختل شدن واضح کارکردها، اشتغال ذهنی شدید با احساس بی‌ارزشی، فکر خودکشی، علایم روانپریشی، یا کندی روانی- حرکتی به شکل مشخص وجود داشته باشد.


افسرده خويي يا  مينور

در اين اختلال، علائم افسردگي به عمق  و شدت كمتري بروز مي يابد. اما به دليل اينكه از نظر خلقي ضعيف شده اند، اطرافيان به آنها افرادي بي حوصله، بي طاقت و عصباني نسبت مي دهند و به اين ترتيب روابط بين فردي و روابط اجتماعي آنان مختل ميگردد، اما وضعيتشان لزوما به شغل و فعاليتهاي فكري آنان آسيب جدي نمي زند.

در افسردگی خفیف، خلق پایین ممكن است ایجاد شودوبعد از مدتی از بین برود. این بیماری اغلب بعد از یك واقعه استرس زا بروز می كند. شخص ممكن است به غیر از احساس خلق پایین، احساس اضطراب و نگرانی هم داشته باشد. تغییر در نحوه زندگی، اغلب تمام آن چیزی است كه برای درمان این نوع افسردگی لازم است..

خلق افسرده می تواند ناشی از تعدادی از بیماری های عفونی، کمبودهای تغذیه ای، شرایط عصبی و مشکلات فیزیولوژیکی، از جمله ، کم کاری تیروئید، بیماری لایم، اسکلروز متعدد، بیماری پارکینسون، مزمن درد، سکته مغزی،  دیابت و سرطان باشد.

چند مواد مخدرو محرک  می تواند  حالت وخلق افسرده ایجاد کند عبارتند از الکل، آرامبخش (از جمله بنزودیازپین تجویزی)، مخدرها (از جمله مسکن تجویزی و مواد مخدر مانند هروئین)، محرک (مانند کوکائین و آمفتامین)، توهم زا، و مواد استنشاقی.

اختلال دوقطبي

فردي كه به اختلال دو قطبي مبتلاست، خلقي دارد با دو فاز  متضاد، از كاملا شاد و پر انرژي تا كاملا افسرده و پايين. هنگاميكه در فاز پايين است ، علائم افسردگي اساسي را تجربه مي كند. ميزان حمله هريك از قطبها ممكن است هم اندازه نباشد.

 وقتی چنین بیمارانی در حالت خلق بالا و شیدانی قرار دارند آنها احتمال احساس خوشحالی و سرخوشی دارند، به خواب و خوراك كمتر از حد معمول نیاز دارند و احساس می كنند كه حال عمومی شان خیلی خوب است. آنها در چنین مواقعی دارای انرژی زیادی می باشند، خیلی سریع و تند حرف می زنند و احساس می كنند كه انگار افكار در مغز آنها در حال مسابقه دادن هستند. قضاوت آنها مختلف و بد شده و ممكن است دچار هذیانها و یا توهمات نیز بشوند اما این هذیانها و توهمات با آن نوعی كه در افسردگی شدید دیده میشود، فرق دارد و محتوای آنها بسیار مثبت تر است. در چنین مواقعی بعضی از بیماران فكر می كنند كه خیلی پولدار هستند و آدم معروفی شده اند و یا اینكه از قدرت زیادی برخوردارند. این خلق بالا نیز همانند خلق پایین می تواند به بیمار آسیب برساند. گاهی اوقات قضاوتهای نادرست و توهمات آنها منجر به ایجاد مسایل مالی میشود. در بعضی موارد، این بیماران خرجها و ولخرجی های زیادی انجام می دهند. و قطب دیگر که  فرا می رسد، تمام علائم و رفتارها تغییر یافته و افت پیدا میکند..

افسردگي فصلي

اين اختلال با تغييرات فصل ( پاييز و زمستان ) و به خصوص فقدان نور آفتاب، بروز ميكند. زمانيكه روزها كوتاه و زمان تاريكي هوا بيشتر است. و خود بخود با تغيير فصل و رسيدن بهار و تابستان محو مي شود. این بیماران ممكن است میل زیادی به خوردن خوراکی های شیرین ویا شكلات داشته باشند و در طی ماههای زمستان، نیاز آنها به خوابیدن افزایش می یابد.

با اتمام فصل سرما و طولانی تر شدن روزها، به تدریج علائم اختلال محو میگردد.

 

 

 منابع:

1- " درمان شناختی مبتنی بر حضور ذهن" . پروانه محمدخانی، حمید خانی پور، فیروزه جعفری (1392).دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی

2- " رفتاردرمانی شناختی" . هاوتون، کرک، سالکووس کیس، کلارک. ترجمه حبیب الله قاسم زاده(1392). دانشگاه علوم پزشکی ایران.  

 

 

 طیبه اکبری - روانشناس

سلسله مباحث افسردگی را با صوت وتصویر در کانال مرکزدر تلگرام با ما دنبال کنیدsahiandihe@