سهی اندیش را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:

 

نظریه خودآگاهی مبتنی بر این ایده است که شما افکار خود نیستید ، بلکه موجودیتی دارید که میتوانید افکارتان را مشاهده کنید. شما متفکر ، مستقل و جدا از افکار خود هستید (Duval & Wicklund، 1972)

ما می توانیم روز خود را بگذرانیم بدون توجه به این که چه فکر و احساسی داریم و آیا مطابق استانداردهای خود عمل می کنیم یا نه. درعین حال، می توانیم توجه خود را به درون خود ، و توانایی ای که آن را "خود ارزیابی" می نامند متمرکز کنیم.

وقتی ما خود را ارزیابی می کنیم ، می توانیم کمی فکر کنیم به این که آیا آنطور که "باید" فکر می کنیم و احساس می کنیم و عمل می کنیم، یا از معیارها و ارزش های خود پیروی می کنیم. این کار یعنی این که ما رفتار و افکار و احساس خود را با استانداردهایی که از درستی داریم، مقایسه کنیم. ما هر روز این کار را وقتی آگاهانه عمل می کنیم، انجام می دهیم. از استانداردها به عنوان روشی برای قضاوت کردن در مورد درستی افکار ورفتارمان استفاده می کنیم.

استفاده از این استانداردها یکی از مولفه های اصلی تمرین خودکنترلی است ، زیرا ما ارزیابی و تعیین می کنیم که آیا برای رسیدن به اهداف خود انتخاب های درستی انجام می دهیم.

طبق این تئوری ، ازمقایسه خود با استاندارهای صحت کار دو نتیجه اصلی بدست می آید:

یا بین خود و استانداردهایمان همسویی پیدا می کنیم و ازآن "موفق عبور می کنیم".

یا بین خود و استانداردهایمان اختلاف می بینیم و "شکست می خوریم" (Silvia & Duval، 2001).

وقتی اختلاف بین خود و استانداردهایمان را یافتیم ، خود را با دو گزینه مواجه می کنیم: کار در جهت کاهش اختلاف یا اجتناب کامل از آن.

نظریه خودآگاهی (و تحقیقات بعدی در مورد آن) نشان می دهد که عوامل مختلفی وجود دارد که بر نحوه انتخاب ما تأثیر می گذارد. اساساً ، این به چگونگی تفکر ما برمی گردد. اگر اعتقاد داریم که شانس کمی برای تغییر این اختلاف وجود دارد، مایلیم از آن اجتناب کنیم، و اگر اعتقاد داریم که می توانیم همسویی بین خود و استانداردهایمان ایجاد کنیم، اقدام می کنیم.

اقدامات نیز به این بستگی دارد که این هماهنگی و همسویی چه مدت زمان و کوشش لازم دارد. هر چه سرعت پیشرفت کندتر باشد، احتمال تلاش برای تغییر کمتر خواهد بود، به خصوص اگر اختلاف بین ما و استانداردهایمان زیاد باشد (سیلویا و دووال ، 2001).

اساساً ، این بدان معناست که ما هنگامی که با یک اختلاف قابل توجه روبرو می شویم که کار مداوم و تمرکز زیادی را به خود اختصاص می دهد، معمولاً به خود زحمت نمی دهیم و از ارزیابی خود در مورد این اختلاف خاص اجتناب می کنیم.

بعلاوه ، سطح خودآگاهی ما برای تعیین این که در مورد پیامد چگونه فکر می کنیم، در تعامل مستقیم با احتمال موفقیت درتنظیم مجدد استانداردهایمان هست. وقتی خودآگاه باشیم و باور کنیم که احتمال موفقیت بالایی وجود دارد، به طور کلی سریع می توانیم این موفقیت یا شکست را به تلاش خود نسبت دهیم.

برعکس ، وقتی خودآگاه هستیم، اما معتقدیم احتمال موفقیت کمی وجود دارد، تمایل داریم فکر کنیم که نتیجه بیشتر ، تحت تأثیر عوامل خارجی است، تا تلاش ما (سیلویا و دووال ، 2001). مطمئناً، گاهی اوقات موفقیت ما در تنظیم مجدد استانداردهایمان تا حدودی توسط عوامل خارجی هدایت می شود، اما ما همیشه در موفقیت ها و شکست های خود نقش داریم.

جالب توجه است که ، ما بر برخی از استانداردهای خود به گونه ای کنترل داریم، که اگر متوجه شویم که نمی توانیم براساس آنها اقدامی انجام دهیم، ممکن است استانداردهای خود را تغییر دهیم (دانا ، لالوانی و دووال ، 1997).

این بیشترزمانی اتفاق می افتد که بیشتر روی استانداردها تمرکز کنیم تا خودمان. اگر هنگامی که بیش از عملکرد خود روی استانداردها متمرکز شویم، و شکست بخوریم ، به احتمال زیاد این استانداردها را مقصر می دانیم و آنها را متناسب با عملکرد خود تغییر می دهیم (دانا و همکاران ، 1997).

اگرچه به نظر می رسد صرفاً تغییر تقصیر به سمت استانداردها باشد، اما شرایط بسیاری وجود دارد که استانداردها بیش از حد سختگیرانه هستند. دفاتر مشاوران مملو از افرادی است که استانداردهای بالا و غیر ممکن خود را حفط می کنند، و به این ترتیب وقتی خود را با استانداردهای داخلی خود مقایسه می کنند، به خود، شانسی برای موفقیت نمی دهند. 

از تحقیقات مربوط به خودآگاهی کاملاً واضح است که خودآگاهی عامل مهمی در نحوه تفکر، احساس و چگونگی عملکرد ما است و اینکه چگونه در برابر افکار، احساسات و اعمال خود واکنش نشان می دهیم.

چهار فایده اثبات شده خودآگاهی:

اجازه بدید توجه خود را به سمت نتایج خودآگاهی معطوف کنیم. همانطور که ممکن است تصور کنید، سودمندی های زیادی در تمرین "خودآگاهی" وجود دارد.

  • خودآگاهی می تواند ما را فعال تر کند ، پذیرش ما را بالا ببرد و خود شکوفایی را تشویق کند (ساتون ، 2016).
  • خودآگاهی به ما این امکان را می دهد که از دید دیگران چیزها را ببینیم ، خودکنترلی را تمرین کنیم ، خلاقانه و مولد کار کنیم، و در خود و کار خود احساس غرور وعزت نفس کلی کنیم (سیلویا و اوبراین ، 2004).
  • خودآگاهی ما را به سمت تصمیم گیری بهتر هدایت می کند(ریدلی، شوتز، گلنز، و ویستین 1992).
  • خودآگاهی می تواند ما را در مشاغل و برقراری ارتباط درمحل کار بهتر کند، و رفاه شغلی و اعتماد بنفس ما را بهبود بخشد(ساتن، ویلیامز، و الیانسن 2015).

مزایای ذکر شده دلیل کافی برای کار در بهبود خودآگاهی است، اما این لیست به هیچ وجه جامع نیست. خودآگاهی این توانایی را دارد که هر تجربه ای را که دارید، ذاتا افزایش دهد، زیرا ابزار و تمرینی است که هر زمان و هر جا می توانید آنرا مورد استفاده قرار دهید و خود را واقع بینانه ارزیابی کنید و از آن در انتخاب های مناسب کمک بگیرید.

سه مثال از مهارتهای خود آگاهی :

 می دانیم که خودآگاهی خوب است، اما برای اینکه ببینیم چطور یک فرد می تواند خودآگاهی را تمرین کند، نمونه هایی از داستانهای واقعی را بررسی می کنیم.  

فرزین در کار:

فرزین با تهیه گزارش سه ماهه در محل کار خود درگیر است و دست و پنجه نرم می کند. او باید نتایج زیرمجموعه ای را تنظیم کند. او متوجه اختلاف بین استانداردها و عملکرد خود می شود و برای تعیین اینکه از کجا ناشی می شود و چگونه می تواند پیشرفت کند، خود را ارزیابی می کند. او از خود می پرسد که چه چیز این کار را برای او سخت می کند؟ و متوجه می شود که در انجام کارهایی که در این گزارش انجام می شود مشکلی ندارد، اما با نوشتن منسجم و روشن آن مشکل دارد. فرزین تصمیم می گیرد تا با گذراندن دوره ای توانایی گزارش نویسی را بهبود بخشد، گزارش خود را قبل از ارسال با همكاری مرور کند، و الگوی قابل استفاده مجدد برای گزارش های آینده، ایجاد نماید و فاصله بین خود و استانداردهایش را برطرف كند.

شیرین در خانه:

شیرین در رابطه با دوست پسرش پرهام مشکل دارد. او فکر می کند وجودش برای پرهام امری طبیعی است. به او ابراز عشق نمی کند و یا به اندازه کافی عاشق او نیست. آنها مکرر در این مورد با هم مشاجره دارند.

شیرین متوجه شد که ممکن است خودش در این مسئله سهیم باشد. او به درون نگاه می کند و می بیند که خیلی از پرهام قدردانی نمی کند و کارهای خوبی که در خانه برای او انجام می دهد و لمس های فیزیکی ای که نشان دهنده محبت او است را نادیده می گیرد. او متوجه فرایند فکر خود وقتی که پرهام فراموش می کند از موقعیتی برای ابراز عشق استفاده کند، شد و این که فکر می کند او عمدا از انجام کارهایی که نشان دهنده عشق اوست، اجتناب می کند. او وقتی را صرف فکر کردن و صحبت با پرهام در مورد این که چطور می خواهند عشق خود را نشان دهند و دریافت کننده عشق باشند، کرد و با هم شروع کردند به بهبود روابط خود.

ماریا با خودش:

ماریا با عزت نفس پایین که باعث ایجاد علائم افسردگی می شود، دست و پنجه نرم می کند. او به اندازه کافی احساس خوبی ندارد و بخاطر آن فرصتهایی را که پیش می آیند، رد می کند.او کار با یک درمانگر را شروع کرد تا به وی کمک کند خودآگاهی اش را پرورش دهد. در اولین زمانی که موقعیتی پیش آمد، فکر کرد نمیخواهد آنرا انجام دهد و در ابتدا تصمیم گرفت آن را رد کند. اما با بکار گیری برخی تکنیک های خودآگاهی متوجه شد علت این که او دائم به خودش می گوید نمی خواهم این کار را انجام دهم به این دلیل است که می ترسد از این که به اندازه کافی خوب نباشد. او به خود یادآوری کرد که به اندازه کافی خوب است و افکار خود را از "اگر شکست بخورم چی" به سمت " اگر موفق شوم چی" تغییر داد و از خودآگاهی و عشق به خود برای بهبود شانس موفقیت خود استفاده کرد.

این سه داستان نشان می دهد که خودآگاهی چطور است ، و چه کاری می تواند انجام دهد. بدون خودآگاهی فرزین گزارش نویسی بد را ادامه می داد، شیرین به نارضایتی رابطه ادامه می داد یا رابطه را قطع می کرد، و ماریا هرگز از موقعیت هایی که پیش می آمد برای رشد خود استفاده نمی کرد.

حالا که چند نمونه روشن از خودآگاهی در ذهن داریم. می توانیم خودآگاهی را در آغوش بگیریم و رشد کنیم.

 شما چگونه این کار را انجام می دهید؟

 

 

 

 

 مهناز مرادی"مشاور-زوج درمانگر"

مطالب وویدئوهای ما را در صفحه اینستاگرام مرکز دنبال کنید

#sahiandish_moshavere